بنى ضَمْرة بن كنانه: از قبايل عدنانى همپيمان پيامبر(صلى الله عليه وآله)
بنوضَمْرة بن بكر تيرهاى كِنانى و از قبايل عدنانى است كه منسوبان به آن را ضَمْرى گويند.[1] سه قبيله بنوديل، بنوليث و عُريج از قبايل همعرضايشان و بنوغِفار از جمله زيرشاخههاى بنوضمرهاند.[2] قبيله ديگرى با نام بنوضمره وجود دارد كه از شاخههاى قُشير است و ارتباطى با بنوضمره مورد نظر ما كه از قبايل بكربنكنانه استندارد.[3]بنىضمره در عصر جاهلى:
بنىضمره به صورت مجموعههاى پراكنده در منطقه گستردهاى حد فاصل بندر يَنْبُع در جهت غرب مدينه و جُحْفه در جهت جنوب واقع در ميانه راه يثرب به مكه مستقر بودند. سرزمينهايى چون مَرُّود[4]، بَزْواء[5]، هَدَّه[6]، اُثَيْل[7]، ودّان[8]، مِرْجَم[9]، يَنْبُع[10]، اَبْواء[11] و بدر[12] و كوههاى نِصع در حجاز و ثافل اكبر و اصغر از كوههاى تهامه[13] (امروزه به نام جبل صبح و جبل بنىايوبدائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 190
ناميده مىشود[14])، آبراههاى وادى جُميش[15] و وادى دوْم[16] و آبهاى شُبيكه، بَرود و كُلَيّه[17] را به بنىضمره نسبت دادهاند. خرّار نيز آبى براى بنىزُهير و بنىبدر از تيرههاى فرعى بنوضمره[18] و بُغَيبغه، غَيقَه و اَذنابالصفراء از آبهاى مشترك بنوغفار و بنوضمره شمرده شدهاند.[19] بنوضمره براى ييلاق به رُكبه و براى قشلاق به ذات نُكيف در تهامهمىرفتند.[20]
محل سكونت ايشان در مسير تجارى مكه به شام بود و همين مسئله فرصت بهرهمندى و شركت در تجارت را برايشان مهيا مىساخت. ياقوت[21] بنوضمره را اصحاب جلال و رغبت و يسار (بزرگى، اراده و ثروت) دانسته كه گوياى موقعيت مناسب اقتصادى ايشان است. برخى نيز ايشان را اصحاب بيوت (پرجمعيت)، گله دار و متمكّن دانستهاند.[22]
اين قبيله در دوران جاهلى در چندين جنگ شركت داشت كه از جمله آنها جنگ فِجار است كهحدود 26 سال پيش از بعثت رسول خدا رخ دادكهقريش به حمايت آنان برخاست و با قيسعيلان جنگيد.[23] معبدبن صخر، برادر رئيس بنوضمره پرچمدار ضمريان در جنگ عُكاظ از جنگهاى فرعى فجار بود.[24] جنگ ديگر ايشان با بنومحارببن فهر، بر سر آب دادن به شتران درگرفت[25]، چنانكه در جنگ شَهْوَره از جنگهاى بنوكنانه، ضمريان با قريش و دو تيره ديگر كنانى به نامهاى بنىديل و بنىليث درگير شدند.[26] بنوضمره با برخى قبايل ديگر كنانى چون اشجعيان، همپيمان بودند.[27]
برجستگان و شخصيتهاى بنى ضمره:
شخصيتهاى برجسته اين قبيله در دوره جاهلى اندكاند و منابعْ اطلاعات چندانى از آنها به دست نمىدهند. برخى از شخصيتهاو چهرههاى شناخته شده ضمرى در دوره جاهلى عبارتاند از: مالكبن صَخربن حَرّيم رئيس اين قبيله در عهد جنگهاى جاهلى[28]، مخشىبن عمرو (مجدى بن عمر يا عمارة بن مخشى) رهبر اين قبيله قبل از بعثت پيامبر[29]، برّاض بن قيس كه با قتل عروةالرحال، آتش جنگهاى موسوم به فجاردائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 191
را بر انگيخت و ضربالمثل «فَتَكَهُ البرّاض = برّاض او را غافلگيرانه كشت» از آن زمان رايج شد.[30]
منابع درباره برجستگان دوره اسلامى ايشان گزارشهاى بيشترى ارائه كرده و گاه عنوانى را به رجال و بزرگان ضمرى اختصاص دادهاند. خليفةبن خياط نام 6 تن از صحابه ضمرى ساكن مدينه را ذكر كرده است.[31] از جمله مشهورترين شخصيتهاى دوره اسلامى اين قبيله عمرو بن امية بن خُوَيلِد بن عبدالله (ابواميه ضمرى) از نخستين مسلمانان بنىضمره و كارگزاران مشهور و راويان حديث است.[32] بلاذرى[33] و ابن حزم[34] شمارى از شخصيتهاى ايشان را ياد كردهاند.
بنى ضمره در عصر رسول خدا(صلى الله عليه وآله):
از بعثت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) تا هجرت آن حضرت به مدينه، خبرى از بنوضمره در حوادث مرتبط با پيامبر در دست نيست.برخى مفسران نزول آيه 100 نساء/4: «و مَن يَخرُج مِن بَيتِهِ مُهاجِرًا اِلَى اللّهِ ورَسولِهِ ثُمَّ يُدرِكهُالمَوتُ فَقَد وقَعَ اَجرُهُ عَلَى اللّهِ وكانَ اللّهُ غَفورًارَحيمـا=و هركه از خانه خويش هجرت كنان به سوى خدا و پيامبرش بيرون آيد، سپس مرگ او را دريابد همانا مزدش بر خدا باشد و خدا آمرزگار و مهربان است» را مربوط به مردى بيمار از قبيله بنوضمره دانستهاند كه پس از پذيرش اسلام، تصميم به هجرت گرفت؛ اما به محض خروج از مكه جان باخت.[35] پذيرش اين شأن نزول بدينگونه دشوار است، زيرا محل سكونت ضمريان در مكه و اطراف آن نبود.
پس از حضور رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در مدينه بنوضمره از نخستين قبايلى بود كه با آن حضرت پيمان بست و اعلام بىطرفى كرد، هرچند كاملا به پيمان خود وفادار نماند؛ اما از سال هفتم به بعد با مسلمانان همراه شده، آنان را يارى داد.
سير حوادث دوران مدنى بدين گونه است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در دوازدهمين ماه حضور در مدينه، در اولين غزوه خود، (غزوه ودّان) براى تصرف كاروان تجارى قريش به ابواء رهسپار شد كه موفق به تصرف كاروان نگرديد؛ اما با بنوضمره در آنجا پيمان بست.[36] بنا بر گزارشهاى ديگر، رسولخدا(صلى الله عليه وآله) از ابتدا به دو منظور از مدينه خارج شد كه برخورد با بنوضمره يكى از آن اهداف بود[37]؛ اما اين خبر با توجه به عدم تحرك و اقدام
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 192
ضمريان بر ضدّ رسول خدا(صلى الله عليه وآله)پذيرفتنى نيست.
بر اساس پيمانى كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) با ضمريان بست، آنان نبايد بر ضدّ رسول خدا(صلى الله عليه وآله)دستهبندى مىكردند و كسى را يارى مىدادند. ابن سعد و برخى ديگر متن مكتوب اين پيمان نامه را ثبت كردهاند[38] كه داراى بندهاى اثباتى ديگرى از جمله تعهد دو طرف به يارى يكديگر است. پذيرش چنين بندهايى در اين پيمان يا پيمانهاى ديگر با بنىضمره و همچنين احتمال آنكه ميان آنان و پيامبر پيمانهاى متعددى منعقد شده باشد، با توجه به همراهى نكردن بنوضمره با رسول خدا(صلى الله عليه وآله) تا فتحمكه بعيد به نظر مىرسد[39]، چنان كه برخى محققان معاصر با توجه به اينكه بيشتر مورخان و سيرهنويسان در غزوه ابواء تنها به موادعه رسولخدا(صلى الله عليه وآله)با بنوضمره اشاره كرده و موضوع آن را متاركه جنگ و يارى نكردن دشمن مىدانند، احتمال اين را كه متن مكتوب پيمان نامه مربوط به معاهده ديگرى باشد، دادهاند، زيرا در آن افزون بر متاركه جنگ، يارى دوطرفه از بندهاى پيمان است؛ موضوعى كه منابع از آن به صراحت يادى نكردهاند، به هر صورت اين پيمان به معناى پذيرش اسلام از سوى بنوضمره نبود، بلكه تنها كنار آمدن با دولت تازهقدرت گرفته مدينه تلقى مىشد. بنوضمره بر اثر دسترسى دولت مدينه به آنان، چارهاى جز اين نداشت كه در وضعيت پيش آمده، منتظر حوادث و نوع برخورد مكه با يثرب مانده، جانب دو طرف رامراعات كند.
5 ماه پس از غزوه ابواء، رسول خدا(صلى الله عليه وآله)در سال دوم هجرى مجددا براى تصرف كاروان تجارى قريش رهسپار ذىالعُشيره شد كه سرانجام با برخى ضمريان حاضر در اين مكان پيمان ديگرى بست. ابناسحاق و ابنسعد در گزارشهاى مربوط به اين غزوه، از پيمان ديگرى افزون بر پيمان پيشين ياد مىكنند[40] كه با بنومُدلج و همپيمانان ضَمرى ايشان بسته شد. به احتمال، شمارى از طوايف فرعى بنوضمره كه پيش از اين به پيمان ابواء نپيوسته بودند در فرصت پيش آمده، توانستهاند همراه بنومُدلِج خود را همپيمان رسول خدا(صلى الله عليه وآله) سازند. يعقوبى برخلاف ديگران، بدون ياد از پيمان رسول خدا(صلى الله عليه وآله)با ضمريان در غزوه ابواء، گزارش پيمان پيامبر با بنىضمره را در غزوه ذات العشيره آورده است.[41]
رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بر اساس روابط خود با بنى ضمره، چارپايانى را كه در حمله سعدبن ابى وقاص به كاروان قريش در سريّه خرّار (پس از ابواء[42]) از ايشان به غنيمت گرفت به آنان بازگرداند.[43] به نظر مىرسد پاىبندى بنىضمره به
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 193
پيمانهايى كه با مسلمانان بستند از ضمانت چندانى برخوردار نبوده است و مسلمانان گاه نگران دشمنى آنها بودند، چنانكه در شأن نزول آيه 89 ـ 90 نساء/4 مفسران بدان اشاره كردهاند: «وَدّوا لَو تَكفُرونَ كَما كَفَروا فَتَكونونَ سَواءً فَلا تَتَّخِذوا مِنهُم اَولِياءَ حَتّى يُهاجِروا فى سَبيلِ اللّهِ فَاِن تَوَلَّوا فَخُذوهُم واقتُلوهُم حَيثُ وجَدتُّموهُم ولا تَتَّخِذوا مِنهُم وَلِيـًّا ولا نَصِيرا * اِلاَّ الَّذينَ يَصِلونَ اِلى قَوم بَينَكُم وبَينَهُم ميثـقٌ اَو جاءوكُم حَصِرَت صُدورُهُم اَن يُقـتِلوكُم اَو يُقـتِلوا قَومَهُم ولَو شاءَ اللّهُ لَسَلَّطَهُم عَلَيكُم فَلَقـتَلوكُم فَاِنِ اعتَزَلوكُم فَلَم يُقـتِلوكُم واَلقَوا اِلَيكُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللّهُ لَكُم عَلَيهِم سَبيلا =دوست مىدارند كه كاش شما نيز مانند آنها كافر شويد تا يكسان باشيد، پس، از آنان دوستانى مگيريد تا در راه خدا هجرت كنند، پس اگر (از اسلام و هجرت) روى برتافتند هرجا آنان را يافتيد دستگيرشان كنيد و بكشيدشان و از آنان كسى را دوست و ياور مگيريد، مگر آنان كه به گروهى پيوندند كه ميان شما و ايشان پيمانى هست يا در حالى نزد شما آيند كه سينههاشان از اينكه با شما يا با قوم خود پيكار كنند به تنگ آمده و اگر خداى مىخواست قطعاً آنان را بر شما چيره مىكرد و حتماً با شما مىجنگيدند، پس اگر از شما كناره گرفتند و با شما نجنگيدند و به شما پيشنهاد صلح و آشتى دادند، ديگر خداوند براى شما بر آنان راهى (براى پيكار) قرار نداده است».[44]
رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به پيمانى كه با ضمريان داشت وفادار ماند؛ اما با توجه به گزارشها و شواهد مىتوان در وفادارى بنوضمره به اين پيمان پس از ناكامى مسلمانان در جنگ احد و حوادث ديگرى مانند بئر معونه و رجيع، ترديد كرد. دو گزارش مؤيد تزلزل ضمريان و ناديده گرفتن پيمان از سوى آنان است: اولين گزارش مربوط به فرستادن نُميلة بن حارث از سوى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به سوى بنوضمره است كه معلوم شد نه مىجنگند و نه صلح مىكنند. پيامبر نيز آنان را به حال خود واگذاشت و به ياران خود نيروى بسيار و بزرگى ايشان را متذكر شد.[45] دومين گزارش مربوط به سريّه اسامة بن زيد به سوى بنوضمره است.[46]اسامه فردى از بنوضمره را كه بدو سلام كرد كشت، زيرا به گمان وى، سلام او فريب و براى فرار از مرگ بود. آيه 94 نساء/4: «... و لا تَقولوا لِمَن اَلقى اِلَيكُمُ السَّلـمَ لَستَ مُؤمِنـًا تَبتَغونَ عَرَضَ الحَيوةِ الدُّنيا فَعِندَ اللّهِ مَغانِمُ كَثيرَةٌ كَذلِكَ كُنتُم مِن قَبلُ فَمَنَّ اللّهُ عَلَيكُم...=و به آن كسى كه به شما سلام ـ يا پيشنهاد صلح ـ كند مگوييد تو مؤمن نيستى، در حالى كه [بااين دستاويز] كالاى زندگى دنيا مىجوييد، [واگر اين را مىخواهيد] پس نزد خدا غنيمتهاى بسيار است. شما پيش از
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 194
اين چنين بوديد و خدا بر شما [به راه نمودن به اسلام ]منّت نهاد ...» عمل وى را نكوهش كرد.[47]
بىثباتى ضمريان و انتظار غلبه يكى از مكه و مدينه بر ديگرى را در رخدادهاى بعدى نيز مىتوان مشاهده كرد. در سال چهارم بر اساس وعدهاى كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله)پس از غزوه احد با قريش داشت براى نبرد در منطقه بدر حاضر شد. مَخْشىّ* بن عمرو بزرگ قبيله بنوضمره، خدمت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آمد. پيامبر به مخشى پيشنهاد كرد كه اگر تمايل به پيمان پيشين ندارد آن را لغو كرده، به جنگ پردازند كه مخشى بن عمرو نپذيرفت و پايبندى خود را به پيمان اعلام كرد.[48] برخورد مقتدرانه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در سخن گفتن با ضمريان، سياستى حساب شده از سوى پيامبر(صلى الله عليه وآله) قلمداد شده است، زيرا هدف آن حضرت اين بود كه آمادگى كامل مسلمانان براى جنگ با قريش به گوش آنان برسد و رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مىدانست كه مخشىبن عمرو و عدهاى ديگر كه با قريش سروسرّى دارند چنين كارى را خواهند كرد.[49] گزارش قمى را كه حكايت از بيم مسلمانان از ضمريان دارد نيز مىتوان در راستاى بىثباتى ضمريان ارزيابى كرد. بر اساس اين گزارش چون رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در سال ششم عازم حديبيه بود اصحاب از بيم يورش ضمريان به مدينه پيشنهاد جنگ دادند كه رسولخدا(صلى الله عليه وآله) وفا و صله رحم ضمريان را ستود و آنان را از اين عمل بازداشت.[50]
بنوضمره از سال هشتم به بعد كه اسلام گسترش چشمگيرى يافت به همكارى مثبت و سازندهاى با رسولخدا(صلى الله عليه وآله) روى آوردند. در اين سال رسول خدا(صلى الله عليه وآله)بنو ضمره را به مدينه فراخواند تا براى فتح مكه به آن حضرت بپيوندند.[51] ابوجَعد ضمرى عهده دار فراخواندن آنان شد.[52] بنوضمره كه با دو قبيله كنانى ديگر دسته واحدى را تشكيل داده بودند به همراه باقى جنگجويان، براى نمايش قدرت از مقابل رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و ابوسفيان كه براى آخرين تلاشها جهت حفظ مكه نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله)آمده بود رژه رفتند.[53] پس از فتح مكه نيز بنىضمره همراه دو قبيله كنانى ديگر زير پرچم ابوواقد ليثى در غزوه حُنين رسول خدا(صلى الله عليه وآله)را همراهى كردند[54]، چنانكه بنىضمره در غزوه تبوك همراه ابوجعد ضمرى به يارى رسول خدا(صلى الله عليه وآله)شتافتند.[55]
در حوادث سال نهم در جريان لغو پيمانهاى دوره جاهلى و اعلام برائت از مشركان آياتى نازل شد كه با بنىضمره ارتباط مىيافت. آيات 4 و 7 برائت/9 بنوضمره را شامل حكم كلى لغو پيمانها ندانسته، آنان را استثنا كرد. سدّى گفته كه آيه «اِلاَّالَّذينَ عـهَدتُم مِنَ المُشرِكينَ ثُمَّ
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 195
لَميَنقُصوكُم شيــًا ولَم يُظـهِروا عَلَيكُم اَحَدًا فَاَتِمّوا اِلَيهِم عَهدَهُم اِلى مُدَّتِهِم اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ المُتَّقين =مگر آن كسان از مشركان كه با آنها پيمان بستهايد و شما را چيزى [ازپيمان]نكاستند و كسى را بر ضد شما پشتيبانى نكردهاند، پس پيمان آنان را تا سرآمد مدتشان به پايان رسانيد، چرا كه خدا پرهيزگاران را دوست دارد» درباره بنىضمره و بنىمدلج از تيرههاى كنانه است كه با پيامبر(صلى الله عليه وآله)پيمان داشتند و هنوز 9 ماه به پايان قراردادشان مانده بود[56] كه آيات به استمرار رعايت آن سفارش مىكند، چنان كه ابنعباس آيه نخست سوره توبه/9 را كه به لغو كلى پيمانها اشاره دارد، درباره مشركان عرب غير از بنىضمره دانسته است[57]. آيه 7 همين سوره نيز برخى پيمانها را كه در كنار مسجدالحرام بسته شد از شمول حكم كلى خارج مىكند:«كَيفَ يَكونُ لِلمُشرِكينَ عَهدٌ عِندَ اللّهِ و عِندَ رَسولِهِ اِلاَّ الَّذينَ عـهَدتُمعِندَ المَسجِدِ الحَرامِ فَمَا استَقـموا لَكُم فَاستَقيموا لَهُم اِنَّاللّهَ يُحِبُّ المُتَّقين =چگونه مشركان را نزد خدا و نزد فرستاده او پيمانى تواند بود؟ مگر با كسانى كه كنار مسجدالحرام پيمان بستهايد پس تا با شما [بر پيمان]پايدارند با آنان پايدار بمانيد، چرا كه خدا پرهيزگاران را دوست دارد». مفسران اين استثنا را درباره بنىضمره و قبايل ديگر كه در صلح حديبيه همراه قريش با رسول خدا(صلى الله عليه وآله) پيمان بسته و برخلاف قريش به پيمان خود وفادار ماندند ذكر مىكنند.[58] برخى نيز اين آيه را مربوط به پيمان ديگرى كه مدتش 4 ماه بود مىدانند كه مشركان از جمله بنىضمره در كنار مسجدالحرام با رسولخدا(صلى الله عليه وآله)بستند.[59] در منابع اشارهاى صريح به نحوه مسلمان شدن بنىضمره نشده و زمانى كه سخن از آمدن هيئتهاى قبايل شبه جزيره نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله)است از هيئت ضمره سخنى به ميان نيامده است.
وجود محلهاى به نام بنوضمره در مدينه حاكى از مهاجرت برخى ضمريان به مدينه پس از عصر رسولخدا(صلى الله عليه وآله) است. بنا بر گزارشها شمارى از ضمريان در محلهاى از مدينه كه به نام ايشان شناخته مىشد سكونت كرده و همانجا مسجدى ساختند[60]، چنان كه در شرح حال شمارى از منسوبان به اين قبيله گفته شده: در محله بنىضمره مدينه خانه داشتهاند.[61]تعدادى از افراد اين قبيله بعد از اسلام به سرزمين اشمونين مصر كوچيدند.[62]
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 196
منابع
اسدالغابة فى معرفة الصحابه؛ الاصابة فى تمييز الصحابه؛ الاعلام؛ اعلامالورى باعلام الهدى؛ الاغانى؛ الاكمال؛ الانساب؛ انسابالاشراف؛ تاريخ الامم والملوك، طبرى؛ تاريخ خليفة بن خياط؛ تاريخ المدينة المنوره؛ تاريخ اليعقوبى؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ تفسير عبدالرزاق؛ تفسير فرات الكوفى؛ تفسير القرآن العظيم، ابن ابى حاتم؛ تفسير القمى؛ تفسير مبهمات القرآن؛ تهذيب الكمال فى اسماء الرجال؛ جمهرةانساب العرب؛ جمهرة النسب؛ الجواهر الحسان فى تفسير القرآن، ثعالبى؛ روضالجنان و روحالجنان؛ الروض المعطار فى خبر الاقطار؛ سبلالهدى والرشاد؛ السيرة النبويه، ابنهشام؛ الطبقات الكبرى؛ عيون الاثر فىفنون المغازى والشمائل والسير؛ فتح البارى شرح صحيح البخارى؛ كتاب الطبقات، ابنخياط؛ كتاب النسب؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن؛ المحبر؛ المعارف؛ معانى القرآن، نحاس؛ معجمالبلدان؛ معجم قبائل العرب؛ معجم ما استعجم من اسماء البلاد والمواضع؛ معجم قبائل الحجاز؛ معجم معالم الحجاز؛ المغازى؛ المفصل فى تاريخ العرب قبل الاسلام؛ مكاتيب الرسول(صلى الله عليه وآله)؛ المنمق فى اخبار قريش؛ نهاية الارب فى فنون الادب.منصور داداش نژاد
[1]. الانساب، ج 4، ص 20؛ اللباب، ج 2، ص 64.
[2]. جمهرة النسب، 135، 155؛ النسب، ص 222؛ المعارف، ص 67.
[3]. المعارف، ص 116.
[4]. معجم البلدان، ج 5، ص 112.
[5]. معجم مااستعجم، ج 2، ص 228؛ معجم البلدان، ج 1، ص 411.
[6]. الطبقات، ج 2، ص 9.
[7]. معجم البلدان، ج 1، ص 93 ـ 94.
[8]. معجم البلدان، ج 5، ص 365.
[9]. معجم البلدان، ج 5، ص 102.
[10]. معجم مااستعجم، ج 4، ص 228.
[11]. المفصل، ج 7، ص 351.
[12]. معجم البلدان، ج 1، ص 213؛ المفصل، ج 7، ص 355.
[13]. معجم مااستعجم، ج 1، ص 127؛ معجمالبلدان، ج 2، ص 71؛ ج5، ص 288.
[14]. معجم معالم الحجاز، ج 8، ص 113.
[15]. المغازى، ج 3، ص 1112.
[16]. معجم ما استعجم، ج 2، ص 181.
[17]. معجم ما استعجم، ج 1، ص 227؛ ج 3، ص 64.
[18]. معجم مااستعجم، ج 2، ص 121.
[19]. الروض المعطار، ص 113.
[20]. معجم قبائل الحجاز، 275.
[21]. معجم البلدان، ج 1، ص 71.
[22]. الاعلام، ج 3، ص 216.
[23]. السيرةالنبويه، ج 1، ص 196؛ انساب الاشراف، ج 1،ص 111.
[24]. الاكمال، ج 3، ص 136.
[25]. المنمق، ص 123.
[26]. المنمق، ص 132.
[27]. تفسير قمى، ج1، ص 146.
[28]. جمهرة النسب، ص 153.
[29]. المغازى، ج 1، ص 388؛ الطبقات، ابنسعد، ج 2، ص 5؛ انسابالاشراف، ج 11، ص 120؛ جمهره النسب، ص 153.
[30]. جمهرة النسب، ص 154؛ جمهرة انساب العرب، ص 185؛ النسب، ص 222.
[31]. الطبقات، ابن خياط، ص 70.
[32]. الطبقات، ابن سعد، ج 4، ص 187؛ اسدالغابه، ج 4، ص 181؛ الاصابه، ج 4، ص 496.
[33]. انساب الاشراف، ج 11، ص 121.
[34]. جمهرة انساب العرب، ص 185.
[35]. تفسير عبدالرزاق، ج 1، ص 472؛ معانىالقرآن، ج 5، ص 214.
[36]. السيرة النبويه، ج 2، ص 427 ـ 428؛ الطبقات ابنسعد، ج 2، ص8؛ عيون الاثر، ج 1، ص 295.
[37]. تاريخ ابن خياط، ص 30؛ تاريخ طبرى، ج 2، ص 121؛ اعلامالورى، ج 1، ص 162.
[38]. الطبقات، ابن سعد، ج 1، ص 210؛ سبل الهدى، ج 4، ص 14؛ المحبر، ص 110.
[39]. مكاتيب الرسول(صلى الله عليه وآله)، ج 1، ص 248؛ ج 3، ص 258.
[40]. السيرة النبويه، ج 2، ص 433؛ الطبقات، ابن سعد، ج 2، ص 7.
[41]. تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 66.
[42]. السيرة النبويه، ج 2، ص 251.
[43]. تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 69.
[44]. تفسير قمى، ج 1، ص 153.
[45]. تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 73.
[46]. اسد الغابه، ج 5، ص 135؛ الاصابه، ج 6، ص 59؛ فتحالبارى، ج12، ص 171.
[47]. جامع البيان، مج 4، ج 5، ص 304.
[48]. السيرة النبويه، ج 3، ص 210.
[49]. المغازى، ج 1، ص 388.
[50]. تفسير قمى، ج 1، ص 146.
[51]. المغازى، ج 2، ص 799؛ الاغانى، ج 7، ص 306.
[52]. انساب الاشراف، ج 11، ص 122.
[53]. المغازى، ج 2، ص 820.
[54]. المغازى، ج 3، ص 896.
[55]. المغازى، ج3، ص 990.
[56]. مجمع البيان، ج 5، ص 9؛ تفسير ثعالبى، ج 2، ص 38؛ مبهماتالقرآن، ج 1، ص 532.
[57]. تفسير فرات الكوفى، ص 158.
[58]. مجمع البيان، ج 5، ص 14؛ روض الجنان، ج 9، ص 178.
[59]. تفسير ابن ابى حاتم، ج 6، ص 1756.
[60]. تاريخ المدينه، ج 1، ص 251، 263، 270؛ تهذيب الكمال، ج 33، ص 188.
[61].انساب الاشراف، ج 11، ص 122؛ تهذيب الكمال، ج 33، ص 188.
[62]. نهاية الارب، ص 293؛ معجم قبائل العرب، ج 2، ص 668.